شایسته تقدیر جلال آل احمد: با توصیه رهبر نویسنده شدم/ مینویسم به خاطر ایدئولوژیام
تاریخ انتشار: ۴ اسفند ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۴۳۷۷۰۱
خبرگزاری فارس – همدان؛ سولماز عنایتی: «بینام پدر» بهانهای شد تا بین بیقراریهای اسفندماه قرار و مدار یک ساعتی با «سیدمیثم موسویان» بگذارم تا دقیقاً میان بدوبدوهای آخر سالی و لحظات آغشته به اضطراب کمی هم در دنیای قصهپرداز نویسندگان غرق شوم.
گفتوگویی که سر ساعت و بدون فوت وقت با سوال ـ چرا «بینام پدر»؟ ـ آغاز شد؛ داستانی جذاب و سیال که با خواندن چندورقی از آن بیاختیار بخش بزرگی از ذهنم در سطرهای کتاب جا ماند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این اثر خواندنی شایسته تقدیر چهاردهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد در سال ۱۴۰۰ شد و توجه صاحبنظران در این عرصه را به خود جلب کرد.
اما پاسخ چرا «بینام پدر»؟ را از زبان آقای موسویان نویسنده دهه شصتی که اولین نقطه اشتراک من و او همین دهه تولد است را با هم میخوانیم.
موسویان میگوید: مهمترین دلیل برای انتخاب اسم این اثر رد پای پدرم در جای جای کتاب و ابراز قدردانی از او بود؛ همچنین شخصیت اول داستان با وجود اصل و نسب قدیمی در سراسر قصه متهم به بیپدری است و در پایان هم پدر و پسر در برابر هم قرار خواهند گرفت بنابراین به نظرم بهترین اسم برای این اثر بینام پدر است.
بینام پدر؛ ادای یک احترام
اسامی آثار ادبی دریچهای برای ورود هستند و موسویان در این مرحله از آزمون ویترین اثر، سربلند بیرون آمد؛ حال چندورقی از اثر را مرور میکنم و به شیوه نوشتاری نو و بدیعی در کتاب میرسم، او در این باره یادآور میشود: در نوشتن از خلاقیت و به کارگیری شیوههای جدید هراس ندارم بیشتر به دنبال تحول در آثار هستم به این ترتیب شیوه پردازش قصه بینام پدر هم برای اولین بار مونولوگمحور بود البته مونولوگ و دیالوگ در هم تنیده شد و یک فضای خاص شکل گرفت.
این نویسنده پرآوازه همدانی ادامه میدهد: این دوره از رویداد ادبی جلال آل احمد نفر برگزیده در بخش داستان بلند نداشت و اثر بنده شایسته تقدیر اعلام شد؛ به اعتقاد برخی از داوران دلیل اینکه داستان جزو برگزیدهها نبود سختخوانی آن است، هر چند افراد داستانخوان با اثر ارتباط خوبی برقرار کردند اما برای مخاطب عامه دقیقاً به علت همان مونولوگمحور بودن سختخوان تلقی شد.
او اضافه میکند: داستان در دو برهه زمانی و در سه خط داستانی روایت میشود، روایت اول در مورد تیمسارِ قمارباز قهاری است که زندگیاش را بر اساس قمار بنا کرده و برای سرکوبی غائله کردستان به آنجا اعزام شده که در نهایت به عشق دختر خان ختم میشود. اما روایت دوم در مورد مبارزه فدائیان اسلام است که موازی با دیگر حوادث داستان پیش میرود، این روایتها در نقطه طلایی تلاقی پیدا میکنند و مخاطب را به وجد میآورد.
همین توصیف کوتاه کافی است تا آدمی عزم جزم کند و این داستان را با قلم سیال و بدون قضاوت موسویان بخواند؛ حال از اثر بینام پدر میگذریم و نیم نگاهی به آغاز راه نویسندگیاش میاندازیم.
سیدمیثم موسویان در آیینه آثار؛ لذتی بالاتر از نوشتن نیست
این نویسنده جوان بیش از ۲۰ اثر فاخر در حیطه تاریخ معاصر و جریان دفاع مقدس دارد، آثاری چون «درد شیرین»، «اذان بیموقع»، «من محمد بروجردی هستم، مصاحبه نمیکنم»، «تفنگمو زمین نذار»، «کبریتهای نیم سوخته»، «چهار پر»، «کلاه پوستیها» و «من مادر دوم تورج هستم».
هر کدام از این داستانها راهیست برای آشنایی بیشتر با موسویان اما جرقه اولیه گام نهادن در وادی داستاننویسی را از خودش جویا میشوم.
او میگوید: هیچ وقت در تخیلاتم نویسندگی نبود، از خواندن داستان لذت میبردم ولی به فکر نوشتن نبودم تا اینکه در سال سوم دبیرستان و نزدیک به کنکور صحبتهای مفصل مقام معظم رهبری در مورد تاثیر کتاب جنگ و صلح تولستوی را شنیدم.
این موضوع و تأکید مقام معظم رهبری به تاثیر رمان و داستان خوب را به استادم در کلاس شرح صحیفه سجادیه، گفتم و همین آغازی شد برای ورود من به این حیطه؛ بار اول نوشتن را تست زدم و با خواندن و نوشتنهای مکرر شروع کردم.
از همان سال اول تاکنون که ۱۸ سال گذشته پیوسته در حال نوشتن هستم و دائم مینویسم به این معنا که تمایل دارم از تفریح، مهمانی و گشت و گذار بزنم تا بنویسم، نوشتن برایم لذتبخش است.
زمانی هم که داستانی را دست میگیرم آرام و قرار ندارم تا کار به پایان برسد؛ تمام حواسم درگیر خواهد شد. ضمن اینکه سعیام بر آن است که در ژانر و یا دورهای محصور نشوم ولی عمدتا داستانهایی که چاپ شدند در ژانر انقلاب و دفاع مقدس بودند لذا بنده را به این اسم میشناسند.
همه چیز از یک دروغ شروع شد
وقتی از تعداد آثارش میپرسم و یا از شخصیتهای داستانهایش حرف میزنم برق عجیبی در چشمانش دو دو میزند؛ علاقه او به نویسندگی باعث شد شم خبرنگاریام بیش از پیش گُل کند و از روزگاری که اصلا فکرش را نمیکرد به جرگه نویسندگان موفق کشور بپیوندد سوال کنم.
موسویان گریزی به سالهای نوجوانیاش میزند و بیان میکند: در نوجوانی حتی فکر نمیکردم موفق شوم دیپلم بگیرم و ادامه تحصیل بدهم، چه برسد به اینکه فوق لیسانس بگیرم و داستاننویس شوم اصلا چنین چیزی را باور نمیکردم.
به شدت درسم ضعیف بود و نمراتم تک، درس نخواندن را از یک دروغ کوچک از سال دوم ابتدایی شروع کردم؛ درست زمانی که باید درسم را میخواندم با تردید به پدرم دروغ گفتم که درسم را خواندهام و از همان زمان به بعد تقریباً درس نخواندم.
البته در همین حین که اصلا امیدی به موفقیت در حوزه تحصیل نداشتم، بیشتر وقتم را با شعر گفتن و داستان خواندن پر میکردم، حتی سال اولی که شعر میگفتم باورم نمیشد این اشعار سروده خودم باشد تا اینکه وارد دانشگاه شدم و از آنجا به بعد مسیر زندگیام تغییر کرد.
میل به نویسندگی و تحصیل در رشته روانشناسی راه جدیدی بود که به رویم گشوده شد. هر چند موفقیت از نظر خانوادهام، موفقیت در دانشگاه و مدارج تحصیلی بالا بود اما ارتباط با داستان و پردازش شخصیتها جزو علاقمندیهایم به شمار میرود.
به خاطر ایدئولوژیام مینویسم
از جهان ذهنی موسویان به عنوان داستاننویس موفق که دهها جایزه ادبی و رتبه برتر جشنوارههای معتبر را از آن خود کرده و از سال ۹۰ در حوزه هنری همدان به تدریس نویسندگی مشغول است، میپرسم؛ او تأکید میکند: اعتقاد و ادعای من نویسندگی از روی وظیفه و ایدئولوژی است بنابراین این حوزه را رها نخواهم کرد.
یک نویسنده باید خواندنها و نوشتنهای مکرر و تجارب خاص مثل سفر داشته باشد اما به نظرم در کنار این نکات راههای دیگری همچون شهود که بزرگان ما از آن بهره میبردند هست، اگرچه در فضای آکادمیک دانشگاهی به این موضوع نمیپردازند.
کشف و شهود با مبانی لازمه آن به عنوان مسیری در نویسندگی بزرگانی چون حافظ و مولوی کاملا مشهود بوده و امروز متاسفانه به دست فراموشی سپرده شده است. امیدوارم دورهای برسد که آثار فاخری بر اساس کشف و شهود خلق شود؛ ضمن اینکه هر چه در این باب در ذهن نویسنده جاری شود کیفیت آثار به مراتب افزایش میکند، در حال حاضر بنده برای مطالعه کتابهایی مثل اصول کافی، صحیفه سجادیه و نهجالبلاغه را انتخاب میکنم و گاهگداری هم رمان و داستان میخوانم.
همچنین به واسطه زیستهای مختلف در زندگیام که با دغدغه معیشت همراه بوده و شغل اولم که مشاوره و روانشناسی است ناگزیر هستم به شنیدن قصههای زندگی مردم و همین شنیدنها در پردازش شخصیتهای داستانهایم و بازی کردن نقش آنها در ذهنم تاثیرگذار است.
موسویان این گفتوگو را با ذکر دو نکته به پایان میبرد، او میگوید: امیدوارم اتفاقی بهتر از آنچه که برای «بینام پدر» رخ داد، برای آثار بعدی که در دست دارم و احساس میکنم به مراتب قویتر از آثاری قبلی هستند، بیفتد.
و همین طور دوست دارم در این مقال از استادم دکتر محمدرضا فریدونی قدردانی کنم، چراکه فکرهایم مدیون کلاسها و کتابها و اساتیدی چون اوست و تا عمر دارم هر کتابی را که با فکر بنویسم به او تقدیم میکنم.
نویسندهها آدمهای دست و دلباز و مهماننوازی هستند، آنها آدمی را به ذهن خود راه میدهند و هر آنچه فکر و اندیشه دارند در طبق اخلاص به همه تعارف میکنند، طبق اخلاصی که هرچه از آن برداری کم نمیشود و حتی بیشتر هم میشود. نویسندهها دست و دلبازترین آدمهای روی زمین هستند.
انتهای پیام/89033/
منبع: فارس
کلیدواژه: جایزه ادبی جلال آل احمد نویسنده جهاد تبیین بی نام پدر بی نام پدر داستان ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۴۳۷۷۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران: پروژه یکدستسازی همه جا شکست خورده است/ هر روز شکافهای عمیقتری بین ایدئولوژی حاکمیت با مردم میبینیم/ گروههای مختلف مردم به همدیگر احترام میگذارند
پایگاه خبری جماران: رئیس انجمن جامعه شناسی ایران با تأکید بر اینکه یک هنجار یا قاعده، زمانی میتواند شایع و محقق شود که از یک پشتوانه قوی وجدان جمعی یا حمایت مردم برخوردار باشد، گفت: هر روز جامعه از سبک زندگی ای که حکومت میخواهد اعمال کند، فاصله بیشتری میگیرد . یعنی هر روز فاصله و شکافهای عمیقتری بین ارزشها و هنجارهای حاکمیت با مردم میبینیم. نتیجه چیست؟ سال 1401 به طور جدی نتیجهاش را دیدیم، اما به نظر میرسد که یک نوع فراموشی در بخش هایی از حاکمیت وجود دارد.
سعید معیدفر در گفت و گو با خبرنگار جماران گفت: واقعا نمیدانم ما برای چه کسی صحبت میکنیم و مخاطب ما چه کسی است؟ تجربهها بیانگر این است که عملا گوش به این حرف ها داده نمی شود یا به عبارتی باید بگویم، آیا ما برای خودمان صحبت میکنیم یا برای جامعه صحبت میکنیم؟ یا برای سیاستگذاران و برنامهریزان صحبت میکنیم؟ اگر خواسته باشم برای دل خودم حرف بزنم و یا حرف دل مردم را بزنم، عملا مخاطب من حکومت نیست. چون هر برنامه یا سیاستی که میگذارد، اصلا کاری به ابعاد اجتماعی آن ندارد.
وی با ابراز این عقیده که به ویژه در سه، چهار سال اخیر هرچه جلوتر آمدهایم، اساسا بخشهایی در حاکمیت کاری ندارند که سیاستها، کنشها و برنامهریزیهای آنها چه تبعات اجتماعی دارد، افزود: البته شاید اقلیتی که به نحوی مخاطب حکومت هستند، در این قضیه با حاکمیت همراستا باشند، ولی عملا میتوان گفت که بخش بزرگی از جامعه راه خودش را میرود و حاکمیت هم راه خودش را میرود؛ نه او به تبعات رفتار خودش فکر میکند و نه این. به نوعی دو مسیر متفاوت دارد طی میشود.
وی با اشاره به برخی وقایع در سال های گذشته، یادآور شد: افراد حاضر در اعتراضات، مدتی سبک زندگی خودشان را نشان دادند و امروز نهایتا تصمیمی که دوباره حاکمیت گرفته این است که اوضاع را به شرایط قبل از نیمه دوم 1401 برگرداند. اما این امر به نظر میرسد که امکانپذیر نیست. چرا که به لحاظ جامعهشناختی میگوییم یک هنجار یا قاعده زمانی میتواند شایع و محقق شود که از یک پشتوانه قوی وجدان جمعی یا حمایت مردم برخوردار باشد. طی قرنها و سدههای متعدد، مردم زندگی میکردند و هنجارها و سبک زندگی، پوشش، آرایش و آداب و رسوم خودشان را داشتند. مردم به طور عموم یک چیزی را پذیرفته بودند و بین خودشان قرارداد عرفی بود و نهایتا چون آن عرف از یک پشتوانه قوی اجتماعی برخوردار بود و مردم مبتنی بر هنجارهای خودشان از آن عرف حمایت میکردند، و اساسا نیاز به اعمال زور از بالا نداشت.
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران تصریح کرد: البته حاکمیتها برای موارد نادری که اتفاق میفتاد، حضور داشتند. مثلا اگر قتلی اتفاق میافتاد نیاز به مداخله حکومتهای محلی و یا حکومت در یک مقیاس بزرگتر بود. اما بقیه امور جامعه در اختیار خودش بود. یعنی مردم فی ذاته و بر اساس ارزشهای خودشان از هنجارها حمایت و بر اساس آن عمل میکردند. اگر کسی هم تخلف میکرد، وجدان جمعی به نحوی او را مورد مؤاخذه قرار میداد.
پروژه یکدستسازی همه جا شکست خورده است
وی تأکید کرد: اما به دنیای جدید که وارد شدیم، «یکدستسازی» پروژهای است که حکومتهای ایدئولوژیک دنبال کردهاند. یعنی تلاش داشتهاند که همه مردم را یک مدل ببینند و دیگر تنوع فرهنگی، ارزشی، هنجاری و سبک زندگی را نبینند. طبیعتا این پروژه همه جا شکست خورده است. یعنی علیرغم اینکه حکومتهای ایدئولوژیک با تمام قوا، زور و فشار از بالا تلاش کردهاند که پروژه یکدستسازی را دنبال کنند، موفق نشدهاند. اما این حکومتها از تاریخ و تجربه حکومتهای مشابه درس نگرفتهاند و دوباره میخواهند آن را تکرار کنند.
معیدفر گفت: جالب است که در کشور خود ما حداقل در سال 1401 تجربه کردیم و دیدیم که نمیشود؛ و نهایتا چقدر دردسر برای حکومت ایجاد کرد و چقدر خسارت به مردم وارد شد. روی شرایط اقتصادی و ثبات کشور در عرصه بینالمللی هم تأثیر گذاشت. اما باز درس گرفته نمی شود و دوباره میخواهند آن را تکرار کنند.
وی در ادامه در خصوص میزان بازدارنگی برخی طرحها و رفتارهای حاکمیتی گفت: پروژه یکدستسازی حتی در حکومت پهلوی اول هم دنبال میشد. یعنی حکومت همه تلاش خودش را کرد تا مردم را نسبت به یک سری هنجارها مرتبط کند ولی نشد و دست آخر یک انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. یعنی عکس جریانی که حکومت دنبال میکرد، رجعتی به ارزشهای دینی اتفاق افتاد. حالا جمهوری اسلامی دنبال این است که پروژه یکدستسازی را با مسیر متفاوتی دنبال کند؛ و نتیجهاش را دارید میبینید.
معیدفر با بیان این عقیده که هر روز جامعه از سبک زندگی دلخواه سیستم رسمی فاصله بیشتری میگیرد، ادامه داد: هر روز فاصله و شکافهای عمیقتری بین ایدئولوژی، ارزشها و هنجارهای حاکمیت با مردم میبینیم. اما در عین حال عبرتی هم نمیگیرند. نتیجه چیست؟ سال 1401 به طور جدی نتیجهاش را دیدیم؛ و قطعا این بار میتواند در ابعاد خیلی وسیعتر اتفاق بیفتد. یعنی شاید بعد از یک مدتی فکر میکنند همه چیز آرام شده و سکوت است، و دوباره شروع کنیم. به نظر میرسد که یک نوع فراموشی وجود دارد.
وی افزود: از آنجا که این اعمال زور برای تحقق یک سلیقه خاص، پشتوانه اجتماعی ندارد؛ حتی در میان کسانی که خودشان با آن هنجارها و ارزشهای حاکمیت همصدایی دارند. یعنی در خیابانها و در بیشتر مواقع، کسانی که سبک پوشش متفاوتی دارند مورد اعتراض مذهبیها هم قرار نمیگیرند و یک نوع همزیستی مسالمتآمیز بین آنها ایجاد شده است. ما این همزیستی را در بسیاری از کشورهای اسلامی میبینیم. یعنی امروز اساس بر پذیرش ارزشهای متقابل هست و ما وارد دنیایی شدهایم که این تفاوت پذیرفته شده است.
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران یادآور شد: در گذشته تنوع بوده، اما آدمها چون در قالب قوم، طایفه و ایل جدا از هم زندگی میکردند، شاید دچار مشکل نمیشدند. ولی امروز تمام این فرهنگها و خرده فرهنگها در کنار هم زندگی میکنند. اوایل تلاش بر این بود که یکی از اینها خودش را بر دیگران تحمیل کند، ولی الآن به تدریج ما داریم وارد دنیایی میشویم که خرده فرهنگهای متفاوت دارند در کنار هم همزیستی مسالمتآمیز پیدا میکنند. یعنی میگوید تو سبک زندگی خودت را داری و من هم سبک زندگی خودم را دارم؛ میتوانیم ضمن احترام به سلیقهها، ارزشها و هنجارهای همدیگر دوستی و معاشرت هم داشته باشیم. ما وارد این دنیا شدهایم، اما متأسفانه حاکمیت ما نمیخواهد این را بپذیرد؛ و الآن نگران است که حتی مذهبیون اعتراض جدی نسبت به سبک زندگی مغایر با نظر حاکمیت ندارند و با آن کنار آمدهاند.
وی گفت: خود من هر روز در مترو و شهر رفت و آمد دارم و میبینم که چگونه گروههای مختلف مردم به همدیگر احترام میگذارند. وقتی که در جامعه زمینه اعتراض به سبک زندگی گروه دیگر وجود ندارد، حاکمیت مجبور است به زور آن را دنبال کند. طبیعتا چون وجدان عمومی پشت سرش نیست، حتما شکست خواهد خورد. البته خسارتهای خیلی سنگینی هم به جامعه وارد خواهد کرد.
وی در ادامه گفت و گو با جماران تأکید کرد: نگاه رسمی، دیگر نمیتواند بگوید من فکر و ایدهای دارم و همه باید در آن چهارچوب قرار بگیرند. همین الآن رفراندوم هم نمیخواهد، در مطالعات و بررسیهای اجتماعی که برگزار میشود، میتوانید واکنش مردم را ببینید. بخش عظیمی از مردم امروز به شدت با ارزشهای مسلط در تضاد قرار گرفتهاند؛ با هنجارهایی که او میخواهد القاء کند در تضاد و تزاحم قرار گرفتهاند. این حاکمیت یا باید با ارزشهای جامعه همراه شود و یا با جامعه درگیر شود و نهایتا هم خودش آسیب ببیند و هم به جامعه آسیب جدی بزند.
وی با بیان اینکه فکر می کنم راه دوم انتخاب شده است، تصریح کرد: به جای اینکه خود را با هنجارها و ارزشهای امروز جامعه تطبیق بدهند، میخواهند در بر همان پاشنه سالهای گذشته بچرخد که جامعه اقبالی به سمت هنجارها و ارزشهایی نشان دادند. اما وضع عوض شده و دیدگاههای مردم تغییر پیدا کرده و بررسیهای اجتماعی نشان میدهد که چه اتفاقات بزرگی دارد در جامعه میافتد. به نظر میرسد حاکمیت چشمش را به روی این تغییر و تحولات بسته و میخواهد ارزشهای خودش را القاء کند؛ جواب نمیدهد.
وی در تبیین دیدگاه خود گفت: وقتی یک جامعه دارای فرهنگ خاص و تنوع فرهنگی، ارزشی و هنجاری باشد، شما نمیتوانید او را عوض کنید. سالها است در آموزش و پرورش و صدا و سیما تمام امکانات و ابزارها با بودجههای بسیار هنگفت تلاش شده که جامعه را به سمت ارزشهای خاص خودشان بکشانند. اگر موفق شده بودند، مسلما دست به زور نمیزدند. بنابراین، شیوههای نرم هم دیگر جواب نمیدهد. یعنی جامعه ما مختصاتی پیدا کرده و با برخی مختصات حاکمیت ما سازگار نیست.
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران اظهار کرد: حاکمیت مجبور است خودش را از عرصههای فرهنگی منعزل کند و بگوید صرفا میخواهم حکومت کنم؛ مثل برخی حکومتهای دیگر که با ارزشها و هنجارهای جامعه کاری ندارند و هر چیزی که مردم در مقیاس منطقهای یا محلی وضع میکنند، حکومت کشور تلاش میکند که آن را در چهارچوب قانون بیاورد و نهایتا در چهارچوب آن نظمی برقرار کند؛ اقتصاد مملکت فعال و شرایط امنیتی درست باشد.
وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه رویکرد عدم دخالت در عرصه های فرهنگی و اجتماعی چه نسبتی با «جمهوری اسلامی» دارد؟ ابراز عقیده کرد: امروز به نظر میرسد که دیدگاههای خود مذهبیون هم عوض شده و بسیاری چیزها دیگر اهمیت گذشته را ندارد؛ نوع نگاه به دین و نوع مداخله دین در جامعه تغییر پیدا کرده است. اگر یک روزی بخش عمدهای از جامعه خواستار دخالت دین در امر سیاست بودند، بررسیهای اجتماعی نشان میدهد هر دورهای که مطالعات انجام گرفته، میزان نظر افراد درباره مداخله دین در سیاست به شدت کاهش پیدا کرده است. دو، سه ماه اخیر هم در مورد «پیمایش ارزشها و نگرشها» اطلاعاتی بیرون آمد که وضعیت چگونه است؛ و این را میشود با سالهای پیش مقایسه کرد.
سیاست باید عاملیت خودش را در تحقق دین کنار بگذارد
وی افزود: اینها نشان میدهد که سیاست باید عاملیت خودش را در تحقق دین کنار بگذارد و اجازه بدهد که دین متناسب با مبانی اصلی خودش، روی اندیشه و رفتار انسانها تأثیر بگذارد. اگر همچنان مداخله حکومت در عرصه دین تداوم پیدا کند، نمیدانم که سالهای آینده ما تا چه اندازه با گریز مردم از دین رو به رو خواهیم شد. یعنی الآن نمونههایی هست و میتواند شدت بیشتری پیدا کند.
معیدفر در پاسخ به اینکه یعنی به عقیده شما هرچه حکومت مداخلهاش را کمتر کند، ارزشهای دینی در جامعه پررنگتر میشود؟ گفت: حداقلش این است که روند گریز از دین به شدتی که الآن هست، نخواهد بود. البته برای پروسه دینداری نیاز به یک دوران خاصی داریم. فرض کنید مثل کسی که عمل کرده یا مدتی بستری بوده، عضلاتش خشک شده و باید فیزیوتراپی برود تا دوباره این عضلات به کار بیفتد، اگر حکومت مداخله خودش در امر دین را کنار بگذارد، مثل کسی است که فعلا از روی تخت بلند شده اما نیاز به فیزیوتراپی دارد. یعنی نیاز به عملیات جداگانهای هست که کم کم بتواند حالت عادی پیدا کند.
وی در پایان گفت: بنابراین، فکر میکنم اولین گام این است که حکومت از تداوم و تشدید مداخله در امر دینی اجتناب کند؛ بعد خود مردم یا بزرگان جامعه و کسانی که باورهای عمیق دینی دارند، بتوانند با شیوههای ترویجی یا تعلیمی اوضاع را به حالت عادی برگردانند. فعلا این دخالتها در دین، ثلمهای به دین وارد کرده که حالا حالاها آثار منفی آن را خواهیم داشت.